خبرگزاری مهر، گروه مجله: در میان داستانهای پر از حماسه و از خود گذشتگی شهیدهای این مرز و بوم، چه جنگ هشت ساله و چه جنگ ۱۲ روزه، هر کدام تصویری خاص و منحصربهفرد دارند. اما شهید «مهدی حجتپناه» نه تنها در میدان عمل که در سلوک و منش انسانی، در دل خانواده و اطرافیانش ماندگار شد. مردی که با رفتاری ساده و صمیمی، مهربانیاش را به زبان عمل نشان میداد و همه کسانی که با او آشنا میشدند، دلشان به بودن مهدی گرم میشد.
ورود مهدی به تهران در سال ۹۵، فصل تازهای در زندگیاش بود. رشته تحصیلی او الکترونیک بود و در این زمینه کار میکرد اما او با حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. حالا مهدی در زادگاهش روستای «استیر» در سبزوار در حالی که چند روز تا تولد ۳۳ سالگیاش فاصله داشت به خاک سپرده شد.
عموی مهدی، مردی آرام و صمیمی که سالها کنار او بوده است، میگوید: «مهدی روحیهای داشت که انگار هیچ وقت ناراحتی و غم را به دل راه نمیداد. حتی در سختترین شرایط، همیشه لبخند روی لب داشت و این لبخند، دل همه را آرام میکرد. خیلیها فقط یک بار با او برخورد داشتند اما بعد از آن، همیشه از مهربانی و تواضعش یاد میکردند. واقعاً کسی بود که همه را با خودش در هر شرایطی همراه میکرد.»
این ویژگیهای خاص، نشانه انسانی با قلب بزرگ بود؛ کسی که با دلی پاک و دستهای پر از مهر، به اطرافیانش آرامش میبخشید. خاطرهای که عمو از مهدی دارد، تصویری روشن از این مهر و محبت است: «سال ۹۰ بود که مهدی به تهران آمد. یادم میآید شب عروسی خودم، چقدر زحمت کشید. از گل زدن ماشین گرفته تا سفارش عینکی که من لازم داشتم، خودش رفت خرید تا وقت تلف نشود. هر کاری که لازم بود، با جان و دل انجام میداد و هیچوقت منت نمیگذاشت.»
تربیتشده در خانهای از جنس محبت و ایمان
این نوع مهربانی مهدی فقط محدود به همان روز نبود؛ او همیشه پای خانوادهاش ایستاده بود و در هر مشکلی اولین کسی بود که به افراد کمک میکرد. «یک بار به خانه مادرم رفت و دید شیر آب خراب شده است. بدون اینکه کسی چیزی بگوید، خودش شروع به تعمیر کرد. حتی وقتی وسیلهای لازم داشت، خودش میرفت و میخرید. این اخلاق و این نوع کمک کردن، از دل برمیآمد و هیچ وقت با منت گذاشتن نبود.»
مهدی با وجود اینکه حدود هشت سال از عمویش کوچکتر بود، در رفتار و منش، بزرگتر از بسیاری از بزرگترهای خانواده به نظر میرسید. خانوادهای مذهبی و با اصول داشت که در آن ارزشها به خوبی آموزش داده شده بود. «خانوادهاش بسیار مذهبی بودند. پدربزرگش بازنشسته است و اعتقادات قوی دارد. در عزاداری اهلبیت علیه السلام هم با جدیت خاصی همراه بود. پدر خودم از قبل انقلاب همیشه در شب ۲۸ صفر نذر حلیم داشت. مهدی هر کجا بود خودش را میرساند و همراه دیگران از اول مراسم تا پاکسازی و شستن مسجد، همه کار میکرد. اینها از تأثیرات همان خانواده مذهبی و با اخلاق بود.»
مهدی همیشه پرانرژی و مشتاق بود. هر هفته با برادرش فوتسال بازی میکرد و کوهنوردی از تفریحات همیشگیاش بود. زندگیاش پر از فعالیتهای سالم و مفید بود. و در تهران، جایی که زندگی پیچیدهتر است، مهدی همچنان به خانواده و اعتقاداتش وفادار ماند. رفت و آمدهای خانوادگی را از یاد نبرد و بیشتر وقتش را در کنار نزدیکان گذراند. آخرین دیدار عمویش با مهدی در مراسم فوت پدربزرگ مادرشان بود. «نیم روز بیشتر نماند چون باید برمیگشت سرکار. قرار بود برای مراسم عاشورا هم بیاید، اما شرایط پیش آمد و نتوانست و حالا پدرش جای مهدی در مراسمها شرکت میکند. حالا اسم مهدی در مراسم سیداالشهدا علیهالسلام میآید.» شهید مهدی حجتپناه یک دختر چهار ساله داشت؛ فرزندی که اکنون یادگار زنده اوست و آیندهاش را به دست دارد.


نظر شما